معنا
 
زندگی را زیبا ببینیم.
 

 

هويزه تو هم بگو كه صحنه هاي عاشورا دوباره در تو تكرار شد. كربلا اگر آن روز يزيديان بر بدن هاي شهدا اسب نتاخته بودند امروز ديگر صداميان چطور جرأت مي كردند در كربلاي هويزه بر بدن هاي مطهر علم الهدي و ياران با وفايش تانك روانه كنند. هويزه هم حتماً صداي شكستن استخوان ها از شدت بغض و كينه صداميان در زير تانك ها را شنيده است. كربلا تا به كي مهر سكوت بر لب خواهي داشت، سخن بگو. از لحظاتي بگو كه حضرت زينب در گودال قتلگاه به دنبال پيكـر مطهـــر، بي ســر و تكه تكـــه برادرش مي گشت و آنقدر پيكر مطهر آقا زخم خورده بود كه حتي خواهر هم برادر را نمي شناخت و وقتي به مقابل پيكر برادر رسيد فرمود: انت اخي؟ انت حسيني؟

و معراج شهدا هم شاهد بود زماني را كه پيكر بي جان، استخوان هاي شكسته شده و تن بي سر برادرم را ديدم من هم گفتم: آيا تو برادر مني؟ آيا تو برادر مني؟ كربلا؛ بدن برادر من 13 سال در زير آفتاب و باد و باران مانده بود و دور از ذهن نبود كه برادرم را نشناسم، اما كربلا، تو بگو آخر چند ساعت بيشتر از شهادت مولايمان آقا ابا عبدالله نگذشته بود تو بگو مگر با بدن آقايمان چه كرده بودند كه حتي خانم زينب (س) هم برادرشان را نشناختند؟

كربلا اگر تو در شب عاشورا شاهد گريه ها، راز و نيازها و شاهد عشق بازي با محبوب عاشوراييان بودي، دو كوهه هم شهادت مي دهد، بر زمزمه ها و فريادهاي الهي العفو، الهي العفو بچه ها در دل شب و شهادت مي دهد كه عاشوراييان ايران در دل شب ها با دست خود قبر مي كندند و شهادت مي دهد كه از شدت گريه گاهي از هوش مي رفتند.

كربلا باشد تو سكوت كردي و تا آخر هم سكوت خواهي كرد. كربلا، شلمچه، دوكوهه، فكه، طلاييه و ... همه تان سكوت كنيد اما ... من سكوت نخواهم كرد به همه خواهم گفت: شهدا چگونه بودند و چگونه رفتند.

به همه خواهم گفت: ما مسئوليتي بس سنگين داريم، اگر شهداي كربلا نداي هل من ناصر حسين و شهداي ايران نداي هل من ناصرخميني را لبيك گفتند، ما هم بايد به نداي هل من ناصر سيد علي خامنه اي لبيك بگوييم.

به همه خواهم گفت: اسلام با خون حسين زنده شد و با پيام آوري و صبر خانم زينب (س) تا حال زنده مانده است.

مواظب باشيم آبروي شهيدان را حفظ كنيم. مواظب باشيم شرمندشان نشويم...





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 8 بهمن 1393  توسط [ra:post_author_name]